جدول جو
جدول جو

معنی پس دکته - جستجوی لغت در جدول جو

پس دکته
پس مانده، جامانده و وامانده، لاغر شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ)
نام قسمتی از مصیف (ییلاق) مردم نشتر و زوار و لنگا از توابع تنکابن مازندران. پس داکوه و پیش داکوه دو جزء داکوه شمرده میشود. (مازندران و استراباد رابینو ص 25)
لغت نامه دهخدا
(پَ سِ دَ)
ذخیره. پس انداز. یخنی. ذخر.
- پس دست خود داشتن و پس دست نگاه داشتن، ذخر. اذخار. ذخیره کردن برای موقع احتیاج. پس انداز کردن. یخنی نهادن.
- پس دست کردن، پنهان کردن. اندوختن. ذخیره نهادن:
وگر بخانه زری ماند زن کند پس دست.
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
ذخیره اندوخته پس افکندن پس انداز پس او گند، آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخت نشده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
۲معشوقی که بدون اجازه ی پدر و مادر به همراه عاشق روانه شود.، پس افتادن، لاغر شدن و به تحلیل رفتن، تنگ دست شدن، ظاهر شدن، نمایان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرد مبتلا به آماس بدنی در اثر کار افتادن کلیه ها (نفریت)
فرهنگ گویش مازندرانی
پس افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
دسته دسته
فرهنگ گویش مازندرانی
ناتوانی، بیماری، نیازمندی
فرهنگ گویش مازندرانی
شایع شده
فرهنگ گویش مازندرانی
احساس خطر، صدای خطر، شایع شده، اتفاق
فرهنگ گویش مازندرانی
خوب پخته شده، جا افتاده، سرشناس
فرهنگ گویش مازندرانی
شایع شده
فرهنگ گویش مازندرانی
اندوخته، پس انداز
فرهنگ گویش مازندرانی
به پشت افتادن و سقوط ناگهانی از شنیدن خبری هولناک، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
سنجد
فرهنگ گویش مازندرانی
ذخیره، انبار
فرهنگ گویش مازندرانی
فراموش کردن رخدادها و در گذشتن از آن، عقب ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
اخم نمودن، آماس نمودن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دسته ی تلم (محفظه ی چوبی کره گیری) وسیله ی دوغ زنی و کره گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
رسیدن خربزه و میوه هایی مانند زردآبو و شلیل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در منطقه ی گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
میوه ی آب لبمو، جمع شدن آب در مکانی، فردی که آب تنی کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که با کار یا سخن ملامت بار دیگران آزرده خاطر شود
فرهنگ گویش مازندرانی
عقب مانده
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که هنگام راه رفتن از دیگران عقب بیفتد، بازمانده در
فرهنگ گویش مازندرانی